کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

از بـارِ داغـش پشتِ پـیغـمبر شکـسته            تنهـاتـرین سـردار بی‌لـشگـر شکـسته

سجـاده‌اش بر غـربتِ او گـریـه کرده            پـایِ غـریـبـی‌اش دلِ منـبـر شـکـستـه


بخشید آنکَس را که زد خنجر به ساقَش            او دستگـیـری می‌کـنـد از هر شکـسته

تـا زهـر را نـوشـیـد فـرمـود:آه مـادر            راحت شد این آئـینـۀ یکـسر شکـستـه

بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست            امـا دلـم را نـاکـسـی دیگـر شکـسـتـه

یک کـوچۀ باریك و دو دیـوارِ سنگی            یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته

در زیر پـاها گـوشـواره خـوردتر شد            خـنـدیـد وقـتی دید نیـلـوفـر شـکـسـتـه

خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت            فهـمیـدم از دیـوارِ کوچه، سر شکـسته

لایـوم کَ یومَک حـسیـنم گریه کم کن            تنها نه من، از گریه‌ات خواهر شکسته

می‌بیـنـمت با مـادرم بر شیـبِ گـودال            در لا به لایِ نیـزه و خـنجـر شکـسته

ای کـاش می‌شد تا نـبـیـنم ساربـان هم            انـگـشت را دنـبـال انگـشتـر شکـستـه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش            او دستگـیـری می‌کـنـد از هر شکـسته

در فرهنگ لغت کلمۀ غرور دارای معنایی است که همگی دارای بار منفی هستند و شأن امام بالاتر از اینگونه صفات پست است لذا بیت زیر تغییر داده شد

بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست            اما غـرورم را کـسی دیگـر شکـستـه

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب حذف شد؛ موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

فـهـمیـد فـرزند بـزرگـم، نـاسـزا گـفت            می‌خواست من باشم ولیکن سر شکسته

گفتم که با رویم بگـیرم ضربـه‌اش را            رفـتـم نـبـیـنم حـرمتِ مـادر شـکـستـه

اول مـرا زد بعـد از آن هـم مادرم را            من می‌زدم بال و پَـر و او پر شکسته

از رویِ چادر پایِ خود را برنمیداشت            پایی که قبل از این جسارت،در شکسته

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ای كه داغ تو شراره به دل خواهر زد            مرغ دل در قـفـس سینـۀ من پرپر زد

چه كسی آتش كین زد به دل سوخته‌ات            كه غمت شعلۀ غم بر جگر خواهر زد


آسمان كاش به روی سرش آوار شود            آن كه از پشت سر تو به دلت خنجر زد

آن كه آتش به حرمخانۀ عصمت زده بود            طعنـه و زخم زبان بر دل تـو آخر زد

چشمم افتـاد چو بر باغ پُـر از لالـۀ تو            پـاره هـای دل تـو، بـر جگـرم آذر زد

از حـریم نبـوی تـا كه جـدا شـد بـدنت            دشمـن آتش ز غمت بر تن پیغمبـر زد

تیـر زد بـر بـدنت دشمـن دیـرینـۀ مـا            باهمان دست كه سیلی به رُخ مادر زد

خون دل ریخت حسینم كه گه دفن تو دید            تیر بگذشته ز تابوت و ز پیكر سر زد

دفتر شعـروفائی ست پُر از خون دلش            بس كه فریاد به سوگت ز دل مضطر زد

: امتیاز

مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیه‌السلام

شاعر : وحید دکامین نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقـتی بـنـای خلقت دل را گـذاشتـند            آن را به عشق روی تو شیدا گذاشتند

هر دل که مایل قَدِ سرو تو دلبر است            بهـرش کـنار، جنّت اعلیٰ گـذاشتـند


بعد از دو ماه گـریۀ ما بهـر کـربـلا            اذنی بـرای گـریـه به آقـا گـذاشتـنـد

تا گریه کن به داغ عزای حسن شدم            این آبـرو ذخـیـرۀ عـقـبیٰ گـذاشتـنـد

هرکس که پای غربت تو سینه میزند            در طالعـش سعادت فـردا گـذاشتـند

"با صد امید حامی مادر شدی ولی"            داغ غمی ز کوچه به دلها گذاشتـنـد

دستی پـلـیـد آمد و رویی کـبـود شد            آنجا بنای خونجـگـری را گـذاشتـند

آن کوچه بود قاتل تو، آن غـم عظیم            روزی که داغ بر دل زهرا گذاشتند

خواندی تو روضه در دم آخر ز کربلا            روزی شبیه روز دهم نیست ای خدا

: امتیاز
نقد و بررسی

کلمۀ غرور در فرهنگ لغت دارای بار معنایی منفی است و به هیچ وجه شایستۀ ائمه نیست لذا بیت زیر تغییر داده شد؛ ضمناً موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن کوچه بود قاتل تو، آن غـم عظیم            روزی که بر غرور شما پا گذاشتند

مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

الا که غرق در انوار ذوالجلال شویم            هلال ماه رجب سر زده، هـلال شویم

کــمـال یــافــتــۀ قــلــۀ کــمـال شـویـم            هـماره خـاک قـدوم عـلـی و آل شویم


مـه تجلّـی حُسن و جمال لم‌یزلی است

خجسته باد که ماه‌ محمّد است و علی است

مهِ نماز و قیام و دعا و ذکر و سجود            مـه وصـال خــداونـدگــار حــیّ ودود

مه چهـار ولادت ز چار رکـن وجـود            مـه مبـارک لـبـخـنـد مـهـدی مـوعـود

مه نـزول کرامـات خالـق ازلـی است

ولادت دو محمّد، ولادت دو علی است

طلوع این مه فـرخـنده می‌دهـد خبری            که سر زد از افق عزت و شرف قمری

و یا ز دامن دریـای معـرفـت گـهـری            خـدا به حضرت سجاد داد گـل‌پـسری

که گل، زبان ملک ریختند در قـدمش

اگر غـلـط نکنـم مـدح انبـیاست کمش

زهی که فاطمه؛ بنت حسن؛ حسن‌زاده            بـر آفــتـاب خــدا، مــاه انـجـمـن زاده

بگو که وجـه خـداونـد ذوالـمنـن زاده            و یا که نـخـلـۀ تـوحـیـد، یـاسمن زاده

بهـشـت حضـرت سجـاد، لالـۀ رویش

حسین بـوسه زند بر جـمـال دلجـویش

درود اهـــل ولا بــر شــب ولادت او            سلام داده رسـول خـدا به حضرت او

سپـاه عـلـم کشیدند صف به خدمت او            عنایت و کرم و لطف و جود، عادت او

سحابِ یکسره بارنـدۀ عـلوم است این

محیطِ نور و شکافندۀ عـلوم است این

تمام عـلم ز دریـای فضل اوست نَمی            تمام جود ز یک بذل دست او کـرمی

تـمـام ملک خـداونـد بـهـر او حـرمـی            تمام دهـر ز عـمـر عزیز اوست دمی

به نقش صورت او صورت‌آفرین نازد

به زهد و طاعت او زین‌العابدین نازد

به ماه عارض و حسن و جمال او صلوات            به حُسن خلق و به حُسن خصال او صلوات

به مام و باب و به آباء و آل او صلوات            به علم و دانش و فضل و کمال او صلوات

چنان به پاسـخ دشنام، خُلق او نیکوست

که خصم می‌شود از فیض یک نگاهش دوست

امـیـر عـالـم و بیل رعیـتیـش به دوش            به شوق زمزمه‌اش عرشیان سراپا گوش

زند ز منطق او بحر علم و دانش جوش            صدای «یارب» او از ملک ستاند هوش

درود شخص پـیـمبـر نـثـار بـاد بر او

سـلام حـضرت پـروردگـار بـاد بر او

بیا و روی ارادت ببـر در این درگـاه            حوائجت هـمـه از باقـر‌العـلـوم بخـواه

سـلالـۀ دو عـلـی، نـور چـشـم ثـارالله            دهد به دیدۀ «جـابر» شفـا به نیم نگـاه

چو چشم اوست همان چشم خالق دادار

به یک نظاره برآرد گل از شرارۀ نار

ولایتش سنـد و ثبت دین کـامل ماست            گـِل مـحـبـتـش آدم‌ کـنـنـدۀ گِـل مـاست

به روز حشر ولایش تمام حاصل ماست            مزار او نه به خاک بقیع، در دل ماست

زهـی کـرامت آن شهریــار عـالــم را

که برگـزیـده به مدح و ثـناش میثم را

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه طبق کتب جلاءالعیون ص ۶۸۳، کشف الغمه ج ۲ ص ۳۱۸، اعلام الوری ص ۳۶۸، بحار الانوار ج ۴۶ ص ۲۱۹ منتهی الامال ۱۲۶۱ ولادت امام باقر در سوم ماه صفر ذکر شده است و بعضی از کتب دیگر هم اول ماه رجب را ذکر کرده اند بیت زیر را با توجه به ماه مورد استفاده میتوان تغییر داد

الا که غرق در انوار ذوالجلال شویم            هلال ماه صفر سر زده، هـلال شویم

مدح و ولادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای به تو از خالق داور سلام            از لب جانبخـش پیـمـبر سلام

ای پـدر عـالـم هـسـتـی هـمـه            نجـل عـلی یوسف دو فـاطمه


شمس و قمر را به نسب اختری            نـسل امـام از پـدر و مـادری

اخـتــر تـابـنـدۀ دانـش تــویـی            بـلکه شـکـافـنـده دانـش توئی

عــالــم عــلــم احــد قـــادری            بـاقــری و بـاقــری بــاقــری

دانش کل نکـته‌ای از مکـتبت            عـلـم لـدنّـی سخـنـی بـر لـبت

مدح تو از قول خدا از نی است            خُـلق تو آینه خُـلق نـبی است

مام تو ریـحـانـۀ نـجـل بـتـول            جابرت آورده سلام از رسول

اخــتــر تــابــنـده مــاه رجـب            مـهـر فــروزنـده مــاه رجـب

شهر رجب را تو بهین کوکبی            مـاه فـروزان نخـستـین شـبی

جابرجعفی که ز دانش یمی است            بر لبش از چشمۀ علمت نمی است

عـلم، نـهـالـی ز گـلـسـتـان تو            پـیـر خـرد طـفـل دبـستـان تو

هر نفست باغ گـلی از کـمال            هر سخنت پاسخ صدها سؤال
مهر رخت‌ ای به علی نور عین           
بوسه گه یوسف زهرا حسین

گاه، کشاورزی و بیلت بدوش            گاه، ملک را سخنت دُرّ گوش

مام تو را گـفـت عـدو نـاسـزا            از چه تو گفتیش ز رأفت دعا

با همه فضل و شرف و علم تو            دشمن تو شد خجل از حلم تو

عـالـم نـصرانـیِ با آن کـمـال            دید تو را و ز سخن گشت لال

تو لب خود بسته، نشسته خموش            او شده سر تا بقدم چشم و گوش

هست هنوز از سخنت مشگ بیز            قصّه زیبای عُـزَیز و عـزیـز

روز اسیـریـت به بـزم یـزیـد            آنکه بر او بـاد عـذاب شـدیـد

بود چـو اولاد پـیـمـبـر اسیـر            بی‌کس و بی‌یـاور بی‌دستگـیر

خواست یزید از همه یاران جواب            تا چه کـنـد با حـرم بـوتـراب

یکسره گفتند: که با تـیغ تـیـز            خون شریف همگان را بریز

سن تو می‌بود دو سال و دو ماه            بانگ زدی سخت بر آن رو سیاه

کای ز خـداوند و پیـمـبر جدا            موسی و هارون، دو سفیر خدا

جانب فرعون چو بـشـتـافـتند            بر سر تخت سـمـتـش یافـتـند

هر دو گشودند به تـوحـید لب            روز بر آن تیره درون گشت شب

گفت به حضّار که بر این دو تن            رأی شما چیست در این انجمن؟

یکسره گـفـتـند بدو حـاضران            دعـوت کن از هـمۀ ساحـران

لشگر فرعون چـنین رأی داد            قـوم بر کـشتن ما لـب گـشـاد

لشگر او با همه کفر و ضلال            طیـنـتـشان بود همه از حـلال

قوم تو چون خشم رسول خداست            در طلب ریختن خـون ماست

رأی به خـونـریزی ما داده‌اند            شبـهـه ندارد که، زنـازاده‌انـد

کودک و اینگونه کلام آتـشین            ای کـلماتت همه جا دلـنـشـین

ای به فـدایت پــدر و مــادرم            مدح تو در دُرج دهان گوهرم

«میثمم» و عـبـد مـطـیـع تـوأم            عـاشـق دیــدار بـقــیــع تــوأم

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه طبق کتب جلاءالعیون ص ۶۸۳، کشف الغمه ج ۲ ص ۳۱۸، اعلام الوری ص ۳۶۸، بحار الانوار ج ۴۶ ص ۲۱۹ منتهی الامال ۱۲۶۱ ولادت امام باقر در سوم ماه صفر ذکر شده است و بعضی از کتب دیگر هم اول ماه رجب را ذکر کرده اند بیت زیر را با توجه به ماه مورد استفاده میتوان تغییر داد

اخــتــر تــابــنـده مــاه صـفر            مـهـر فــروزنـده مــاه صـفر

مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : میلاد یعقوبی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

عشق آمد و مقـابـل من دفـتری گـشود            مـرغ دلـم بهـانه گرفت و پـری گشود
بـال و پـری زدم بـه بـلـنـدای آسـمـان            از لطف خود خدای کریمان دری گشود


احـرام سرخ بر تن من بود و ناگهـان            دیدم که روبه­ روم در أخضری گـشود
در آن طرف تـمامی عـالـم بهشت بود            یک لحظه نور، پرده زیباتری گـشود
بر روی دیـدگـان پُـر از الـتـمـاس من            باری تعال چهرۀ یک سروری گـشود
به به چه سروری که مَلَک مست بوی او

جمعی ز انـبیاء همه مبهـوت روی او
نـامـش محـمـد است و لقب باقرالعلوم            عـالِـم ترین رجـال عـرب باقـرالعـلوم
در روز اولي که قدم در جهان گذاشت            گـردیده است فخـر رجب، باقـرالعلوم
تا اینکه می برم به زبان نام اطهـرش            شیرین شود دهان چو رطب؛ باقرالعلوم
تابـنـده تر ز او نـبـود کس میـان روز            زیـبـا تـرین سـتـارۀ شب بـاقـرالعـلـوم
روح عبادت از پدرش زین العـابـدین            از عـم خود گـرفـتـه ادب باقـرالعـلوم
جابر کمی ز علم شما ارث برده است

یک قطره ای ز جام شراب تو خورده است
قامت قـیامت و رخـتان محـشـری بود            زور مـیــان بـازویـتـان حـیـدری بـود
احساستـان ز برگ گـلی هم لطیف تر            احسان و لـطـفـتـان بخـدا مـادری بود
داروی دردهـای بـشـر خـاک پـایـتـان            آب دهـان اطـهـرتــان، کــوثـری بـود
دوم مـحـمـدی و عـلـی عـاشـقـت شده            جـانـم فـدای نـام تـو، پـیـغـمـبـری بود
ایمان و زهد و جود و عبادت به یک طرف            عـلـم خـدائـیـت طـرف دیـگـری بــود
باشی حـسینی و حـسنی بـاقـرالعـلـوم!

خوانم، فقط تو عشق منی، باقرالعلوم!
مولا! نفس زدی و دوعالم درست شد            از آن گِـل وجـود تـو آدم درسـت شـد
بس که شما مـیـان مـنا نـالـه کـرده ای            از گـریه تو چـشمۀ زمـزم درست شد
از تـار و پود و رشتۀ پیراهن عـزات            بالای هر حـسیـنـیه پـرچم درست شد
در مـاجـرای پُـر غــم وادی کــربــلا            اشکت چکید و قطره شبنم درست شد
بانی روضه های عـطش! با حـمایتـت            سـیـنـه زنـی مـاه مـحـرم درسـت شـد
هرکس که روضه ای ز شما گوش می کند

یک جرعه می ز دست شما نوش می کند
آقـا عـنـایـتـی بـده بـر سـیـنـه نـالـه را            پُـر کـن ز داغ کـربـبـلا این پـیـاله را
ای باغبان سـاقـه شـکـستـه به ما بگو            داری به بـاغ سیـنه غـم چـند لاله را؟
یا حـضرت غـریب بـمـیـرم بـرای تو            طی کرده ای چگونه تو این چند ساله را؟
دیدی که رأس جد غریبت به نیزه شد            دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را
دارم به سـر زیـارت قـبـر بـقـیـعـتـان            امضا بزن به دست خودت این قباله را
یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن

ما را غلام حضرت بـاقـر حـساب کن

: امتیاز

مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

هرجا که باشد منبری، پا منبری هست            همراه هر عرض ارادت، محضری هست

ما که به غیر از معجـزه از تو ندیـدیم            وقتی امامت می کنی پیغـمـبری هست


حیف از قدم های تو که بر خاک باشد            نا قابل است آقای من اینجا سری هست

بـاور کـن از سـائـل شدن آقـا شدم من            از بس که در دست تو ذره پروری هست

من تا گـرفـتـار تـوأم مـنـصور هـستـم            شکر خدا بر شانه ام بال و پری هست

باید که در قـلب کـریـمـان جا بگـیریم

پـیـش مـحـمـدهـا دم زهــرا بـگـیـریـم

ای پـنـجـمـین رهبر، نـماد چارده نور            هـفـتـم کـریـمی در بـلاد چـارده نــور

از هر طرف رفتم نژادت فاطمی بود            حـیـدر تـرین زهـرا نـژاد چارده نـور

در یک کم از لطف شما هم میتوان دید            تصویـری از لطف زیـاد چارده نـور

سجاده هم بر منـبـر تو فـخـر می کرد            ای زیـنـت زیـن الـعـبـاد چـارده نــور

وقتی شما هم دست تان محتاج زهراست            او می شـود بـاب الـمـراد چـارده نـور

نـام مـحـمـد نـام کـل اهـل بـیـت است            هـسـتـیـم بـا یـاد تـو یـاد چــارده نـور

مــدیــون قـال الــبــاقــریـم الـحــمـدلله

از مــادرت مــتـشـکــریـم الـحــمــدلله

تورات اگر تورات شد نام تو را داشت            از بس که باقر بودنت نور خدا داشت

هرکه به پابوس تو رفت علامه برگشت            نعلین تو زیر خودش عالم سرا داشت

خورشید هم هر روز هنگام طلـوعش            به وقت مسجد رفتن از تو اقتدا داشت

اولادهـــا آیـــیـــنــه دار مـــادرانــنــد            این شهر با تو حضرت خیرالنسا داشت

در چار گوشش آنقدر توحید میریخت            می شد اگر که خانۀ تو قـبله؛ جا داشت

دست تو از اول به ما خیـرش رسیـده            دست تو از اول گـدا پشت گـدا داشت

در نـا امـیـدی هـا بـه تـو امـیـدواریـم

مـا تـا قـیـامـت هم گـرفـتـار نـگـاریـم

الله اکــبــر از کــرامــاتــی کــه داری            از سجـده و سـوز منـاجـاتی که داری

هر شیعه تا محـشر بـدهـکـار شما شد            آقـای مـن بـا ایـن روایــاتـی که داری

کیسه به دوش نیـمـه شب های مـدیـنـه            دارد هـوای کوفه سـوغـاتی که داری

لطف تو بر هر سائلی عشق علی بود            شهره است بین شهر خیراتی که داری

از جای مُهرت می شود فهـمید راحت            شب تا سحر طور عـبـاداتی که داری

خـاک بـقـیـع تو برای ما بهـشت است            بی صحن و بی گنبد؛ چه جنّاتی که داری

بـغـض گـلـویت هر نفس یا لیـتـنـا بود

جـنـس غـم تو مـثـل داغ کـربــلا بـود

ای کربلا رفته بگو با سر چه کردند؟            با یک تن صد پاره این لشگر چه کردند

وقتی که تا گودال رفت انگشترش بود            این قوم با انگشت و انگشتر چه کردند

سهم تـن یـوسف هـجـوم گـرگ ها بود            سر نیـزه های کُـند با پیکـر چه کردند

یک آستین را روی صورت میگرفتند            رو بنده وقتی رفت در معبر چه کردند

پـیــراهـن جـدّ تـو را که پـس نــدانــد            در شـام با گهـوارۀ اصغـر چـه کردند

یک عمر داغ کربلا خون در دلت کرد

داغ رقــیـه آتــشـی بـر پـیـکــرت زد

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه در تمام سایت ها بند آخر این شعر بدون بیت برگردان درج شده است، بیت زیر به منظور رفع نقص اضافه شد.

یک عمر داغ کربلا خون در دلت کرد           داغ رقــیـه آتــشـی بـر پـیـکــرت زد

مدح و مناجات با امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : محمود یوسفی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مـانـده یادت به یاد خـاطـرها            در دل خـاطـر مـســافــرهــا

ته این جاده گر بتو وصل است            خـوش بـحـال تـمام عـابـرها


زنده کن مُرده را به یک جمله            تا که مستـت شوند ساحـرها

بـشـکـاف ایـن عـلـوم را آقـا            که مـسلـمان شـونـد کـافـرها

زده زانـو به پـای عـلـم شما            صدهـزاران هـزار جـابـرها

هرچه داریم از کلام شماست            از هـمـیـن قـال قـال بـاقـرها

هرچه گویند بـاز کم گـفـتـنـد            در رثـایـت تـمـام شـاعـرهـا

غم نخور چونکه صد حرم داری            در دل بـی قــرار زائــرهــا

: امتیاز

مصائب ورود اهل بیت به شام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

شـام بـلا تـیـره‌تر از شـام بـود            آل رســول و مــلاءِ عـام بــود

خنده و رقص و کف و دشنام بود            فـرق سـر و سنگ لب بام بود


سلـسـلـه و عـتـرت شـیـر خـدا

صوت حجاز و سر از تن جدا

تار و نی و بَربَط و مضمار و چنگ            سینـۀ آیینـه‌دلان چنـگ چنـگ

روی خداوند ز خون گشته رنگ            زخم زبان، زخم جگر، زخم سنگ

حمله به هر طایرِ سرگشته بود

زینب مظلومـه سپر گـشته بود

کوچه به کوچه است محیط بلا            آل مـحــمّـد هـــمــه در ابـتــلا

شـام شـده سخت‌تـر از کـربـلا            می‌رسد از چار طرف این صلا

روسیهی سنگ دلی جارچیست

جار زند این سر یک خارجیست

اهـل عـزا شـام چـراغـان شده            مـشعـل آن رأسِ شهـیدان شده

شهـر پـر از جـلـوۀ قـرآن شده            سـنـگ نـثـار سرِ مهـمـان شده

سکـیـنـه و فـاطـمه را می‌زنند

فاش بگـویـم، هـمه را می‌زنند

زلـزله در عـرش برین اوفـتاد            شـعـله بـه آیات مـبـین اوفـتـاد

چون تن پاکش که ز زین اوفتاد            سر ز سـر نی به زمین اوفتاد

آنکه به حبلش دو جهان چنگ زد

پیـرزنی بـر سـرِ او سنگ زد

حملـه بـه آل اشرف الناس بود            نه شرف و رحم نه احساس بود

سنـگ بـلا جـای گل یاس بود            بـر سـر نیـزه سـرِ عبـاس بود

زخـم پیاپی بـه جـگـر می‌زدند

سنگ بر آن قرص قمر می‌زدند

ز آتش غم سوخت سراپای من            نالـه زند شعلـه ز اعضای من

وای من و وای من و وای من            ساز و نی و گریۀ مولای من!

چنگ و دف و دیدۀ گریان کجا؟

بـزم مـی و آیـۀ قــرآن کـجــا؟

رفـتـه فرو در جـگـرم خـارها            کـاش شـود پــاره دلــم بـارهـا

عـتـرت پـیـغـمـبـر و بـازارها            بــر ســرشــان آمــده آزارهــا

لاله کـجـا آتـش صحـرا کـجا؟

شام کجا یـوسف زهـرا کـجـا؟

این غم جانسوز که فوق غم است            شعلۀ نــاری بـه دل عالم است

سوخته از آن جگـر میثم است            هر چه بگریند برایش کم است

ایـن سخـن سـیـد اهـل ولاست

شام بلا سخت‌تر از کربلاست

: امتیاز

مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : رضا قربانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

نـالـۀ واعـطـشـا بر جـگـرش می‌اُفـتاد            آب مـی‌دیـد بـه یـادِ قــمـرش می‌اُفـتـاد

بی‌سبب نیست که از جملۀ "بَکّائون" است            اشک از گوشۀ چشمانِ ترش می‌اُفتاد


شیرخواره بغـل تازه عـروسی می‌دید            یـادِ لالایِ ربـاب و پـسـرش می‌اُفـتـاد

با دلی خون شده میگفت که الشام الشام            تـا به بـازار مـدیـنـه گـذرش می‌اُفـتـاد

جلوی پـای سکـیـنـه دم دروازۀ شهـر            از رویِ نـیـزه علمدار سرش می‌اُفتاد

روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه می‌خواند            تا به صحرا و خرابه نظـرش می‌اُفتاد

گوسفندی جلویش ذبح که می‌شد، یـادِ            خـنجـر ِکُـنـد و گـلـویِ پدرش می‌اُفتاد

وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه            قطعه‌هایِ پدرش دور و برش می‌اُفتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

داستانی که گفته میشود از امام بپرسیدند در کجا بیشتر سخت گذشت امام سجاد فرمود الشام الشام و ..... در هیچ کتاب معتبری نیامده است

با دلی خون شده میگفت که الشام الشام            تـا به بـازار مـدیـنـه گـذرش می‌اُفـتـاد

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی و کلمات محاوره و غیر واقعی حذف شد؛ ضمنا کلمه غرور دارای بار معنایی منفی است و شایستۀ امام نیست

می‌شکست آینۀ صبر و غرورش را زجر            تا به جـانِ اُسـرا با کـمـرش می‌اُفـتـاد

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نـسیـم گِـردِ سر اطـهـر تو می چرخید            چقدر بر سَرِ نـیـزه سَـرِ تو می چرخید

میـان شعـلـه من و ساربـان تَهِ گـودال            برای بُـردنِ انـگـشـتـرِ تو می چـرخید


پس از اصابتِ هر سنگ گونه ات می ریخت            به رویِ نیزه کمی حنجر تو می چرخید

نرفته از نظرم مجلس شراب و رباب            به نیزه اش سَرِ آب آورِ تو می چرخید

دو دست من به غُل و جامعه به گردن بود            که چشمشان به سویِ دختر تو می چرخید

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های تاریخی و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

به زیر ناقه به زنجیر پایِ من را بست            کسی که دور و بَرِ خواهرِ تو می چرخید

نرفـته از نـظـرم کوچه کوچـه دنـبـالِ            عزیزِ کوچک خود همسر تو می چرخید

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن و مغایرت با روایت های تاریخی حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج یات و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

شبی به کُنجِ تنور و شبی به رویِ طَبَق            چقدر دستِ غریبه سَرِ تو می چـرخید

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

اگرچه شمع از آتش به روی سر دارد            منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد

پس از تو نوبتِ سی سال گریۀ من بود            پس از تو در همه احوال گریۀ من بود


شبـیه گریۀ طـفـلان خـیـزران خورده            شـبـیـه گــریـۀ پـیـرِ زنِ جـوان مُـرده

پس از تو گوشۀ سجاده ام پُر از اشک است            پس از تو قامتِ اُفتاده ام پُر از اشک است

پس از تو صحبت بازار می کنم هر روز            شکایت از غم انظار می کنم هر روز

تمامِ شهـر از این گـریه ها خـبـر دارد            که گریه بر جگـر سنگ هم اثـر دارد

: امتیاز

زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : زهراسادات هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را            چـشـمـم سـرود وسـعـت آن اتـفـاق را

تنهایی ام صحیفه صحیفه ورق زده ست            یعـقـوب وار قـصۀ اشـک و فـراق را


هر شب عـبـور قـافـله ای بـاز می کند            در من مـسیـر تـازۀ شـام و عـراق را

بـگـذار تـا ز خـاک سـجـودم بـرآورم            هـفـتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را

بگذار لب به لب شوم از جـام تشنگی            در مـن بــریـز بــادۀ لـبــریــز داغ را

در آب و خاک... آتش من گر گرفته است            طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را

حج مرا ببـین و فـرزدق شو و بخوان            شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : محمد بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آسمان هم خجـل از چشم تو و بارانت            آخـری نیست بر این گریـۀ بی پـایانت

آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان            بـیـشـتـر می شود انـگـار غم پنـهـانت


زهر هرچند که یک روز به دادت آمد            تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت

غیر زینب چه کسی درد تو را می داند            که چه آورده خـرابـه به دل ویـرانـت

سخت سوراند دلت را غم آن جسم کبود            خواهرت بود که جان داد روی دامانت

زخمی بزم شراب است دلت بیخود نیست            که چهل سال نکرد اشک دوا درمانت

خیزران تا که به دستان کسی می بینی            درد مـی گـیـرد نـاگـاه لـب و دنـدانـت

: امتیاز

مدح امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : سید حسن رستگار نوع شعر : مدح وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

می نوشم امشب واژه ها را از سبویت            پُر می شـود جـام عـطـش از آبـرویت

سجاده ات پهن است در محراب، حالا            تـر می شـود ابـیـات از آب وضـویـت


مُهر نمازت از کدامین خاک پاک است؟            اینگونه چرخیدست عالم رو به سویت؟

تـکـبـیـر می گـویـد غـزل (الله اکـبـر(            بوی خوش سیب است اینک از گلویت

قـد قـامـتت کرده قـیـامت عـالـمـی را            در سجده رب العالمین در گـفـتگویت

تب دار هـستم در ورقـهـای صحـیـفـه            مانـند وقـتـی که تو دیـدی روبـرویت

مـردی کـمـر خـم کرد از داغ بـرادر            چشم انتـظاری مانـد آنجـا که عمویت

: امتیاز

مدح امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

وارد میکده شد میکده را دست گرفت            نیستها را به نگاه خودش از هست گرفت

بـیخـود از کربـبـلا رهـگـذر شام نشد            حکمتی داشت که شمشیر دعا دست گرفت


من به بیراهه رسیدم، سحری دستم را            با ابوحمـزۀ خود آخر بن بست گرفت

وصله خوردم به کتاب گنه آلوده ای و            نامه ام را شبی از آن همه پیوست گرفت

دم افــتــادن مـن بـود ولـی دسـتــم را            دید این گمشده در آخر راه است، گرفت

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : سید هاشم وفائی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آن گل که دین و مکتب از او آبرو گرفت            گلهای باغ عشق از او رنگ و بو گرفت

بهـر نماز عـشق به محـراب معـرفت            از چشمه سار چشم تر خود وضو گرفت


وقتی که خواست جسم پدر را نهد به خاک            با اشک بوسه ها ز رگ آن گلو گرفت

چون شمع سینه سوخته ای آب شد تنش            از بسکه همچو فاطمه با گریه خو گرفت

رسوا نمود دشمن دین را به نزد خلق            با خطبه ای که خواند توان از عدو گرفت

پیراهنی که فاطمه از مهـر رشته بود            تا آنکه دست خصم نماند از او گرفت

با یاد تشنگـان لب آب خـون گـریست            هرگه که دید آب و بدستش سبو گرفت

با کـثرت گـناه «وفائی» به اشـک و آه            امـیـد خـود ز آیـۀ لا تـقـنـطـو گـرفـت

: امتیاز

مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

سجادی و از سجـده کـن ها برتری تو            از هرکه مشتاق عـبـادت سـر تری تو

اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است            از هرچه عباس است آب آور تری تو


داغ عـلی های پـدر خـونـین دلت کرد            ای اربن اربا دل! عـلـی اکـبر تری تو

در کربلا شـمـشـیر بود و شام طعـنـه            در ازدحـام سنگ بـی سنـگـر تری تو

روزی عـلی بودی و خیبر را گرفـتی            امروز منـبر را مگر حـیـدر تری تو؟

آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیـمبر؟!            اقراء به نام سـر که پیـغـمـبر تری تو

ابری است بعد از کربلا چشم تو، هر روز            با روضه های سیلی و معجر، تری تو

: امتیاز

مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : مجتبی روشن روان نوع شعر : توسل وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

دستی بده تا که بگـیرم دست هـایت            چـشمی بده تا که کنم گـریه بـرایت

دسـت تـوسّـل دارم و چــشـم تـمـنّـا            می دوزم امشب بر بلـندای عطایت


مثل هـمیشه دست خـالی و غـریـبم            یعنی نگاهی تازه کن سوی گـدایت

خاموشیِّ امروز من از بی‌غمی نیست            دیشب گریبان پاره کردم در هوایت

شب های بسیـاری غـریـبانه نـمودم            در گـوشـۀ تـنهـایـی‌ام آقـا صـدایـت

ای بـی پـنـاهی که پـناه عـالـمـیـنـی            جــا ده دل آواره را زیـر عـبــایـت

این گوشۀ دنیا کسی فکر نجات است            با یک نظر دل را ببر تا بی نهایت

اینجا به صبح روشنت ایمان ندارند            کی می نمایی قـصد اِعمال ولایت؟

قـربان اشک صفحـۀ قـرآن چشمت            وقـت تـلاوت کــردن تـبّـت یـدایـت

ای وارث خـون گـلـوی سر بـریـده            کی می‌چکد خون گلویم زیر پایت؟

شور شهادت دارم و شوق وصالت            یابن الشّموس الطّالعه خونم حلالت

: امتیاز

خروج اهل بیت از کربلا و مصیبت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـاور نمی‌کـنـم سـرِ بـازار بـردنـت            نامحـرمان به مجلس اغـیار بردنت

از سینۀ حسین، تو را چکمه‌ای گرفت            از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت


پایِ سـفـر نـداشـتی ای داغدار درد            با یک سرِ بریده به اصرار بردنت

پهـلـو کـبـود! گـریـه کنان تازیانه‌ها            با خاطراتی از در و دیـوار بردنت

فهمیده بود شمر که قلبت شکسته است            از سمتِ قـتـلـگـاهِ عـلـمـدار بردنت

تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...            در کوچه‌هاش مثـلِ بدهکـار بردنت

: امتیاز
نقد و بررسی

کلمه غرور در فرهنگ لغت دارای چند معنی است که همگی دارای بار منفی است و صفتی ناشایست محسوب می شود و شایسته اهل بیت نیست لذا بیت زیر تغییر داده شد

فهمیده بود شمر، غرورت شکسته است            از سمتِ قـتـلـگـاهِ عـلـمـدار بردنت

مناجات با امام زمان عج الله تعالی در ایام اسارت اهل بیت

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با غـصـه‌های آل عـبـا گـریـه می‌کنی            در اوج روضه‌های عزا گریه می‌کنی

ما بـا گـنـاه اشـکِ تو را در می‌آوریم            از سـوز بـی وفـایـی مـا گریه می‌کنی


ای صاحب عزا، تو به این روضه‌های ما            مـی‌آیـی و بـدون صدا گـریـه می‌کنی

گاهی نجـف، مدینه، گهی کـربلا و گاه            در مـشـهـد امام رضـا گـریـه می‌کنی

بـر کـشـتـۀ فـتـاده بـه هـامـونِ کـربـلا            بر داغ سـیـد الـشـهـدا گـریـه می‌کـنی

این روزها به حـال دل عمّه جان خود            در کوفه و به شـام بلا گـریه می‌کـنی

بر رأس های رفـتـه به بـالای نـیـزه‌ها            با خیزران و طشت طلا گریه می‌کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است            با غـصـه‌هـای آل عـبـا گـریه می‌کنی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

این روزها به حـال دل زیـنـب اسـیـر            در مـاجـرای شـام بـلا گـریـه می‌کنی